شکستهنویسی یا گفتارینویسی
علی صلحجو کتابی دارد با عنوان اصول شکستهنویسی؛ راهنمای شکستن واژهها در گفتوگوهای داستان که به نظر میرسد مؤثرترین و مشهورترین کتاب در این زمینه است. شاید بتوان گفت استفاده از لفظ «شکستهنویسی» در معنای «گفتارینویسی»، با همین کتاب شروع شده یا دستکم با همین کتاب رواج یافته است.
اما فارغ از اینکه نقش کتاب صلحجو در اشاعۀ این لفظ چهقدر بوده است، تمرکز در این یادداشت روی یک پرسش است:
اِشکال این لفظ در چیست؟
از دیدگاه اصطلاحشناسی، مهمترین اصل در لفظگذاری، اصل تناظر یکبهیکِ لفظ و معنا است؛ یعنی در ازای یک لفظ فقط یک معنا و در ازای یک معنا فقط یک لفظ قرار دهیم.
این اصل در ابهامگریزی زبان ریشه دارد. زبان ذاتاً ابهامگریز است و این بهعلت رسالت زبان یعنی پیامرسانی هرچه سریعتر و صریحتر است؛ بنابراین در لفظگذاری که بخش مهمی از سیستم زبان است، باید از اصل تناظر یکبهیکِ لفظ و معنا پیرَوی کنیم تا به ابهام زبانی دچار نشویم.
اصل تناظر یکبهیکِ لفظ و معنا چه تضادی با لفظ شکستهنویسی دارد؟
در اطلاق لفظ شکستهنویسی برای گفتارینویسی، این اصل بهوضوح نقض شده است؛ چراکه سالها بیش و پیش از آنکه لفظ شکستهنویسی در این معنا به کار برود، در معنای دیگری به کار میرفته است و آن معنای دیگرِ این لفظ هنوز هم رایجتر است. شکستهنویسی در معنای «خط شکسته» به کار میرود و آن از نام «شکستهنستعلیق» گرفته شده است.
از کجا معلوم که شکستهنویسی بیشتر برای خط شکستهنستعلیق به کار میرود؟
اگر در صحت و قوّت این ادعا شک دارید، با یک جستوجو در گوگل به ایمان میرسید. انبوه نتایج تصویریِ این واژه نشان میدهد که قاطبۀ مردم شکستهنویسی را در معنای خط شکسته برداشت میکنند، نه چیزی که علی صلحجو و برخی از ویراستاران برای گفتارینویسی به کار میبرند.
حالا که شکستهنویسی نه، گفتارینویسی یا محاورهنویسی؟
با توجه به این مسائل، من اطلاق لفظ شکستهنویسی برای گفتارینویسی را غلطانداز میدانم و با آن مخالفم. از میان دو لفظ «گفتارینویسی» و «محاورهنویسی» هم لفظ گفتارینویسی را ترجیح میدهم؛ چراکه دوگانگی گفتار و نوشتار را بهتر نمایان میسازد.
درجات گفتارینویسی
یکی از مشکلات در مبحث گفتارینویسی، تقلیل درجات آن به فقط یک درجه است. اغلبِ کسانی که در زمینۀ گفتارینویسی نظر دادهاند، آن را در مقابل نوشتارینویسی دیدهاند؛ یعنی فقط دو سیاق برای فارسی قائل شدهاند: فارسی گفتاری و فارسی نوشتاری.
در حوزۀ گفتارینویسی، چه کسانی محافظهکارانه برخورد میکنند؟
شماری از صاحبنظران از جمله ابوالحسن نجفی، با نمود سیاق گفتاری در نگارش فارسی، بسیار محافظهکارانه برخورد میکنند. نجفی و همرأیان او معتقدند که اگر هم قرار باشد سیاق گفتاری در نگارش فارسی نمودی داشته باشد، باید صرفاً در سطح نحوی رخ دهد و نباید به سطح لُغوی کشیده شود. توضیح مختصری در این باره لازم به نظر میرسد.
در حالت عادی، چهطور نوشتۀ نوشتاری را به نوشتۀ گفتاری تبدیل میکنیم؟
وقتی چیزی را گفتاری میکنیم، آن را بهطور خودکار و طبیعی در دو سطح نحوی و لغوی تغییر میدهیم. به دو جملۀ زیر دقت کنید:
۱. من امروز از خانه به مدرسه میروم
۲. من امروز از خونه میرم مدرسه
جملۀ اولْ نوشتاری و جملۀ دومْ گفتاری است. در سطح لغوی که بیشتر هم مورد توجه قرار میگیرد، واژههای «خانه» و «میروم» به واژههای «خونه» و «میرم» تبدیل شدهاند؛ اما در سطح نحوی که اغلب هم به آن کمتوجهی میشود، دو تغییر رخ داده است:
۱. حرف اضافۀ «به» حذف شده است
۲. فعل (میرم) بر اسم (مدرسه) مُقدم شده است.
محاسن و معایب نظر محافظهکاران در زمینۀ گفتارینویسی چیست؟
چنانکه اشاره کردم، محافظهکاران فقط با تغییر در سطح نحوی موافق بودند و تغییر در سطح لغوی را درست نمیدانستند. این رویکرد برای روایتنویسی بسیار مناسب است. در روایتنویسی، نویسنده وقایعی را روایت میکند ولی معمولاً آن را به سیاق نوشتاری مینویسد. بااینحال، راوی برای آنکه روایتش طبیعیتر شود، تا حدی به گفتارینویسی میگراید. آن حد از گفتارینویسی همان سطح نحوی است.
اما حتی در همان روایتنویسی هم آنجا که روایت به گفتوگوی مستقیم میان اشخاص میرسد، راوی سیاق نوشتاری را در هر دو سطح نحوی و لغوی به سیاق گفتاری تبدیل میکند؛ ولی نجفی و همرأیانش معتقدند که حتی گفتوگوهای اشخاص هم باید فقط در سطح نحوی به سیاق گفتاری تبدیل شود و خواننده تغییر در سطح لغوی را خودش در ذهنش انجام میدهد! هویداست که چنین دیدگاهی نادیدهگرفتن امکانات زبان و دستبردن در ویژگیهای بدیهی سیاق گفتاری است، و من به همین سبب با آن مخالفم. اکنون با این مقدمه و توضیح، به پرسش اصلی این یادداشت برمیگردم:
شکستهنویسی چه هست و چه نیست؟
فارسی امکانات بسیاری دارد که میتوانیم از آن برای نشاندادن درجات مختلف سیاق گفتاری بهره بگیریم. با درجهبندی فارسی گفتاری میتوانیم تیپهای داستان را از هم تمایز بدهیم و حتی شخصیتپردازی کنیم.
من برای فارسی گفتاری، دستکم به چهار درجه قائلم:
درجۀ اول همان است که به تغییر در سطح نحوی بسنده میکند و به آن اشاره کردیم.
درجۀ دوم ضمن تغییر در سطح نحوی، به تغییر در سطح لُغوی هم کشیده میشود؛ اما این تغییر بسیار حداقلی و محتاطانه است.
مثلاً «د» در پایان فعلهای گذشته حفظ میگردد، «را» همهجا به «رو» تبدیل میشود و «ها»ی جمع هیچکجا تغییری نمیکند. فرضاً جملۀ نوشتاری «کفتارها شیر را شکست دادند» به «کفتارها شیر رو شکست دادند» تبدیل میشود.
درجۀ سوم ضمن تغییر در هر دو سطح نحوی و لُغوی، تغییر در سطح لُغوی را آزادانهتر صورت میدهد.
مثلاً همان جملۀ «کفتارها شیر را شکست دادند» در درجۀ سوم به این جمله تبدیل میشود: «کفتارا شیرو شکست دادن».
درجۀ چهارم به تصور من، همانی است که مخالفان گفتارینویسی با آن مخالفاند. این درجه از گفتارینویسی تا حدی هنجارشکنانه است و گاهی منجر به بدخوانی میشود. من معتقدم اگر هم قرار است از لفظ شکستهنویسی استفاده کنیم، این لفظ را باید برای اطلاق به این درجه از گفتارینویسی به کار ببریم؛ چراکه برخی از واژهها در آن بهقدری تغییر میکنند که خواندنشان دشوار میشود.
مثلاً تبدیل «اصلاً» به «اصن»، تبدیل «وضع» به «وض»، تبدیل «چطور» به «چیطو» و تبدیل «چند» به «چن» نمونۀ این تغییراتِ شاید افراطیاند. اِشکال این درجه آن است که تغییرات در آن، نظاممند و قابل پیشبینی نیست و همین موجب بدخوانی یا دشوارخوانی میشود و با رسالت زبان، یعنی همان پیامرسانی صریح و سریع، تا حد زیادی در تضاد است.
* این مقاله بهطور کامل با رسمالخط نویسنده منتشر شده است.
دیدگاهها
برای ثبت دیدگاه لطفاً وارد حساب کاربریتان شوید.
موضوع: نگارش و ویرایش
بازدید: 344